جدول جو
جدول جو

معنی نوحه خوان - جستجوی لغت در جدول جو

نوحه خوان
کسی که برای گریاندن دیگران اشعار غم انگیز بخواند
تصویری از نوحه خوان
تصویر نوحه خوان
فرهنگ فارسی عمید
نوحه خوان
(رَنَ / نِ)
آنکه نوحه خواند. که نوحه گری کند. نوحه گر، کسی که در ایام سوگواری امامان برای دسته های سینه زن یا زنجیرزن اشعار مصیبت و نوحه و مرثیه را به آهنگی مخصوص می خواند و عزاداران به آهنگ او سینه و زنجیر می زنند، پامنبری. شاگرد روضه خوان که پیش از استاد به پای منبر ابیاتی در مصائب اهل بیت خواند. روضه خوان که پای منبر ایستد و اشعار مصیبت خواند. (یادداشت مؤلف). آنکه مقامش دون آخوند روضه خوان است و در فاصله فرودآمدن آخوندی از منبر و برشدن آخوند دیگر، پای منبر ایستاده یا نشسته نوحه و اشعار مرثیه به آواز خواند
لغت نامه دهخدا
نوحه خوان
نیوه خوان کسی که نوحه خواند
تصویری از نوحه خوان
تصویر نوحه خوان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنکه در مجالس سوگواری و عزاداری ذکر مصیبت امام حسین و کربلا می کند، کسی که کارش خواندن روضه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوحه خوانی
تصویر نوحه خوانی
شغل و عمل نوحه خوان، خواندن اشعار غم انگیز برای گریاندن دیگران، مرثیه خوانی
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
نغمه سرا. نغمه پرداز. آوازخوان
لغت نامه دهخدا
(دِ)
خوانندۀ نامه. آنکه نامه را میخواند، آنکه نامۀ اعمال خواند:
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
مو در کف نامه سر در پیش دیرم.
باباطاهر عریان.
، کتاب خوان. خوانندۀ کتاب
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو حَ / حِ کُ)
شیون کنان. در حال نوحه کردن:
چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان
وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته.
خاقانی.
شد نوحه کنان درون غاری
چون مارگزیده سوسماری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یِ پَ)
خوانندۀ لوح. که لوح خواند.
- طفل لوح خوان، کودک نوخوان و خط آموخته:
وآن کوس عیدی بین نوان بر درگه شاه جهان
مانند طفل لوح خوان در درس و تکرار آمده.
خاقانی.
نصرت تو زاده تا باتیغ اوست
چرخ طفل لوح خوان می خواندمش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غُ لُمْ بَ / بِ گُ تَ)
پامنبری گرفتن. ایستاده یا نشسته پای منبر مراثی و نوحه به آواز خواندن. نیز رجوع به نوحه خوان شود
لغت نامه دهخدا
سوک گوی باز گوینده بخش های گوناگون (بوستان کشتگان) آنکه ذکر مصیبت امام حسین و وقایع کربلا و مصایب معصومان دیگر کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نامه خواند، آنکه نامه اعمال کسان راخواند: چو فردا نامه خوانان نامه خوانند برآرم یک جهان فریاد ازین دل. (باباطاهرلغ)، کتاب خوان
فرهنگ لغت هوشیار
نیوه کنان مویه کنان مویان زاری کنان غریوان بزرگان لشکر همه هم چنان غریوان و گریان و زاری کنان (فردوسی شاهنامه) زاری کنان: رسواشده عریان شده دشمن برو گریان شده خویشان او نوحه کنان بروی اصحاب عزا. (دیوان کبیر 22: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوحه خوانی
تصویر نوحه خوانی
عمل وشغل نوحه خوان، مجلسی که درآن نوحه خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوح خوان
تصویر لوح خوان
آنکه لوح را بخواند. یا طفل (کودک) لوح. کودک نو آموز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمه خوان
تصویر نعمه خوان
چرگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روضه خوان
تصویر روضه خوان
((~. خا))
شخصی معمولاً در لباس روحانی که کارش خواندن روضه است
فرهنگ فارسی معین
سوگ سرایی، سوگواری، مرثیه، نوحه سرایی، نوحه گری
فرهنگ واژه مترادف متضاد